بررسی وجود افرینش زن از دیدگاه الهی و استفاده ابزاری از این موجود پاک بر طبق خواسته های ایلومناتی
در باب دوم سفر پیدایش تورات تحریفی و از آیه های هشت الی ۲۴ به اختصار خوانده می شود که خداوند پس از آفرینش آدم، برای تنها نماندن او تدبیر یک معاون و نه همراه و شریکی می کندو به جای آفرینش جفت و همسری همجنس برای او همه حیوانات و بهائم آسمان و زمین را در برابرش می آورد تا او پس از نامگذاری آنها یک معاون از میانشان برای خود انتخاب کند. هیچ کدام از حیوانات و بهائم باب میل آدم نمی آید و در نهایت خداوند زن را از دنده چپ او به وجود آورد و آدم در اولین مواجه با معاونش نام او را به دلیل برگرفته شدن از انسان، نساء می نامد.
همان گونه که کتاب را اولین رسانه بشری باید پنداشت بدون شک تورات تحریفی را هم در کنار ایلیاد و ادیسه از اولین رسانه های اهانت کننده به مقام زن باید دانست. اشاره مختصر توراتی فوق، فقط چند خط و آیه ای است که در آن مقام زن را تا جایگاه معاونت مرد پایین می کشد و شرم آورتر آن که تدبیر خداوند برای تنها نماندن آدم را انتخابی از میان حیوانات زمین و آسمانی بیان می کند. این چنین شده است که زن حاضر در جوامع تحت تاثیر این اهانت های رسانه ای منسوب به ادیان، بالاخره در قرن اواخر قرن بیستم میلادی دست به طغیان می زند و فمنیسم و جنبش های زن سالارانه را نتیجه می دهد که در باطن ادامه دهنده این اهانت ها و خیانت ها به مقام و جایگاه زن توسط خود زنان می شود.
در بخش اول متن حاضر با بیان آخر و عاقبت رابطه کاری و احساسی کارگردان و بازیگر زن فیلم «و خدا… زن را آفرید» که از فیلم های پرحاشیه و برجسته تاریخ سینما در دهه ۵۰ قرن ۲۰ میلادی است، بیان شد که در دو دهه اخیر دیگر زنان جوامع غربی و وابسته در ابزارشدگی رسانه ای استقلال پیدا کرده اند و برخلاف چند دهه قبل تر از آن که به نوعی از این ابزار و کالاشدگی رسانه ای آنها سهم و سود بیشتر را تهیه کنندگان و کارفرمایان نفع می بردند، در این دوران دیگر آنها خود در راس قرار گرفته اند و آژانس ها و دلال ها در خدمت اهداف و عقاید آنها درآمده اند و دیگر نه تنها خود خواسته بلکه آگاهانه و هدفمند هم خود تن به کالاشدگی رسانه ای می دهند، رویکرد جدیدی که احتمالا تا پایان دهه دوم قرن اول هزاره حاضر میلادی خیانت ها و لطمات بزرگ دیگری بر مقام و منزلت زن وارد خواهد کرد و این چندین برابر تمام خیانت هایی خواهد شد که از زمان خلقت زن تا قبل از این دوران بر این جنس رفته است.
البته این پیش بینی در شرایطی محقق می شود که بتواند بر موج عفت خواهی جهانی غلبه کند که به صورت فطری و به شکل بی سابقه ای میان زنان و افراد جوامع شیوع یافته و بدون شک مبداء و ریشه آن را باید در مبانی فکری و عقاید اسلامی دانست به خصوص نقطه عطفی تاریخی به نام انقلاب اسلامی ایران در اواخر دهه ۷۰ قرن بیستم به وقوع پیوست.
به صورت خلاصه سیر و روندی که به جایگاه سخیف رسانه ای زن در زمان حال منتج شده است را این گونه باید باور کرد که ابتدا یک فرهنگ تحقیرکننده و در ستیز با زن توسط بدوی ترین رسانه یعنی کتاب بوجود می آید که قدمت اش از قرن ها قبل از میلاد مسیح(ع) و با کتاب هایی مانند ایلیاد و ادیسه از هومر و تورات تحریفی آغاز شده است و بعدها هم برخی اناجیل و مذاهب تحریفی و همین طور بعضی شاهکارهای این رسانه مکتوب هم به آنها اضافه می شود.
این فرهنگ تا قرن ۱۸ میلادی ادامه دارد که بر اثراولین استفاده ابزاری از زن در این رسانه که به اقبال و توجه گیری بسیار منجر می شود سبب مرگ مغزی این فرهنگ شده و از آن به بعد آن نوع زن ستیزی فقط کارکرد و خواستگاه تاریخی پیدا می کند و آن هم بیشتر در ادیان تحریفی که اشاره شد.
نمونه ساده و عامه فهمی که از تورات تحریفی در ابتدای متن ارائه شد خود گویای نقش پررنگ این کتاب و نفوذش در اشاعه و تاثیر این فرهنگ است، تازه این در حالی است که با تورقی کلی و بی نیاز از اطلاعات و آگاهی های تخصصی لازم در تورات موارد مشابه دیگر از این اهانت ها و تحقیرها به وفور یافت می شود.
ایلیاد و ادیسه دو کتاب معروف دیگر در این زمینه هستند که در کنار تورات تحریفی از آن یاد شد، قدمتشان از تورات بیشتر است و حتی برخی محققین و مفسرین منشأ الهام و داستان پردازی تورات تحریفی را هم از این دو کتاب معرفی می کنند. البته برخلاف تورات تحریف شده که دارای بیانی رک و صریحی در تحقیر زن است در ایلیاد و ادیسه حداقل در ظاهر این گونه نیست و زنان دارای زرق و برقی بسیار و ارزش گران قیمت تری نسبت به زنان در تورات
تحریفی هستند که زن را در معاونت مرد و پست تر از حیوانات زمین و آسمان معرفی کرده.
در ایلیاد و ادیسه اگر زرق و برق و عناوین از زنان و الهه هایش گرفته شود، تعریف و کارکرد زن این چنین می شود که آنها باید با فتنه گری و اغواگری عرصه سازی باشند برای حماسه سازی مردان و تجلی گاهی برای نمایش عضلات درهم پیچیده و میخوارگی های دیوانه وار مردانه و پررنگ ترین و معروف ترین زنان زمینی. این دو کتاب عامل بزرگ ترین مناقشات اند.
در این دو کتاب زن وجودی فتنه انگیز دارد؛ حال آگاهانه و خودخواسته مانند هلن در ایلیاد و یا مانند پنه لوپه پاکدامن و وفادار در ادیسه که در ۱۰ سال مفقود الاثری همسرش جواب رد به سینه خواستگارانش می زند و اصلا وجودش با داشتن این صفت کریمه هم فتنه است.
این فتنه گری های زنانه در این دو کتاب شامل ارتفاعات کوه المپ هم هست و تقریبا به غیر از حرا همسر زئوس، اکثر الهه ها در آسمان و زمین دستی بر آتش فتنه انگیزی دارند. شرح اغواگری و دیگر صفات رذیله زنان ایلیاد و ادیسه این متن رابه تفصیل بسیار می کشد، زیرا در مختصر شرح هر کدام باید سطرها نوشت.
پایان زمان حیات فیزیکی این فرهنگ همان طور که اشاره شد در قرن ۱۸ میلادی است؛ حیات فیزیکی از این لحاظ که هنوز هم در همین جوامع تحت نفوذ آن تحریفات و موهنات مکتوب که داعیه تجدد نیز دارند هرازچندگاهی رفتار، قوانین و یا جنایاتی در حق زنانی می شود که دقیقا بدوی و قرون وسطایی است و تازه این جدای از آن ابزار شدگی است.
در قرن ۱۸ میلادی، رمان ها و داستان های برادران گریم آلمانی که اساس و اصالت اکثر آنها مبتنی بر افسانه ها و داستان های محلی است، اولین سوء استفاده های ابزاری از زن آغاز می گیرد که البته نه از جاذبه های جنسی زن به مانند دهه های اخیر، زیرا در آن دوره هنوز کلیسا قدرت و خاصیتی داشت، بلکه این سوءاستفاده های ابزاری از ظرافت و زیبایی های ذاتی زن بود.
بسیاری از شخصیت های موثر و مونث آثار این دو برادر دارای دو خصیصه هستند که برای دختران و زنان بسیاری الگو و آرمان سازی کرده و در کل یک متر و معیار ظاهری برای معصومیت و یا خباثت یک مونث در هر سن و جایگاه و گرایش اعتقادی تعریف و در ناخودآگاه و ذهنیت فرهنگ های بسیاری تثبیت کرده است.
سیندرلا، زیبای خفته، سفیدبرفی و تمام زنان زیبارو در داستان های برادران گریم مظهر صلح و دوستی و شادی هستند و در نقطه مقابل زنان خبیث و بدخواه و در واقع رقبای مونث این خوب رویان مونث بدون استثنا همه زشت و درشت اندام و یا ساحره و جادوگر هستند، متر و مقیاس خیریت و خوبی زن در این آثار همه براساس زیبایی های زنانه است.
تنها فضیلت این زنان فقط در زیبارویی، جوانی و خوش صدایی آنهاست و هیچ حسن دیگری ندارند و دقیقا مشابه عروسک های باربی امروزی هستند که فقط زیبا و دلنشین هستند اما هیچ فعل و خاصیتی ندارند.
به هر حال این موجی که آثار برادران گریم در تبیین و ترسیم فضائل یک زن نیک در زیبایی های او به راه انداختند تا اواخر دوران طلایی هالیوود هم تلاطم داشت اما افول و سکونش از دهه ۶۰ قرن قبل به بعد آغاز شد.
زمانی که جنبش های فمینیستی و زن سالارانه دارای بازوی اجرایی و زبانی سخنگو شدند و در اهداف و مطالباتشان از جامعه و جنس مخالف دقیقا زیبایی و ظرافت های زنانه را مانع دستیابی به آرمان ها و خواسته هایشان دیدند.
مضحکانه ریشه اصلی این تلقی زشت خواهانه را هم باید در عقده و حسادت سخیف زنانه از جانب این زنان عصیانگر نسبت به دیگر همجنسان مونث شان برشمرد که تمام روسا و اکثریت قاطع پیروان آنها از حداقل زیبایی ها و دلربایی های زنانه محروم هستند و ناتوانی شان در خودنمایی های زنانه و جلب توجه مذکران و دیگران در جوامع شان که امتیازاتی را می توانست برایشان به ارمغان آورد این عقده و سرخوردگی را درشان به وجود آورده.
ساده ترین و عجیب ترین راه اثبات این مدعا هم در این است که هیچ رهبر و راس و یا حداقل پیروان قابل احصائی از این جنبش های فمینیستی و زن سالارانه پیدا نمی شود که از حداقل زیبایی های زنانه برخوردار باشد و ظاهر مردانه کارگران زمخت را نداشته باشد.
از دهه ۶۰ به بعد هم همان طور که در متن نخست تشریح شد کالاشدگی زن به دو دوره تقسیم شد که با این یادآوری که تا دهه ۹۰ میلادی ابزارشدگی در رسانه ها به صورت رسمی و با شراکت تهیه کننده ها و کارفرما و واسطه ها رواج داشت به خصوص با شکوفایی صنعت مد و تبلیغات که دیگر به غیر از زیبایی ها و لطافت جنس زن با بی شرمی و به شکل وقیحانه ای جاذبه جنسی را هم از فضایل یک زن معرفی و تبلیغ کردند.
در دوره دوم و از دهه ۹۰ به بعد هم زنان اختیار ابزارشدگی را در دست گرفته اند و به نوعی تهیه کننده ها و دلال های بی منفعت را از اطراف خود به مانند مگس های مزاحم دور می کنند.
ظهور۱۲/به قلم مهدی نوروزخانی